16. چی کار می تونی بکنی تا از بین ببریش .

من حول و ولا دارم . می دونم از کجا شروع شده . از اونجایی که کسی جلوم حالش خراب شد و من احساس نا توانی کردم . گوشی تو دستم بود که شماره بگیرم اما اون لحظه بی ارزه ترین آدم دنیا بودم . چه کنم چه کنم افتاده بودم . احساس نا توانی وعجز یکی از احساس های خیلی بد تو دنیاست . پزشکی به نظرم کار خیلی سختیه . باور خیلی قوی میخواد که سعیت رو کردی و تو شرایطی تو قادر نیستی کاری انجام بدی .

حول و ولا یک جور ترسه . منم تو هر کاری از اون به بعد حس بدو بدو داشتم . مرگ حس تلخیه . زندگی کسی رو که دوست داری ازت میگیره . خواسته و توان تو هیچ چیزی رو عوض نمیکنه . تازه متوجه فاصله ی قدرت خودت و خدا رو می فهمی . می فهمی قدرت خدا چقدر بزرگه . ناراحت شدن داره وقتی خواسته ات با خواسته اش یکی نیست . من ناراحتی نکردم . بیشتر شک زده بودم . مثل کسی که چینی پودر شده ی یک مجسمه ی با عظمت رو میخواد به هم بچسبونه و هر چی تلاش میکنه تیکه ها باز می ریزن پایین و همچنان با حرص بیشتر تیکه ها رو رو هم سوار میکنه . نمیخواستم قبول کنم که عظمت و توانایی و غرورم ریز ریز شده و از من یک من ِ ضعیف و نا توان به جا مونده . عزیز های من ، من رو ببخشید ، ببخشید که توانایی و قدرت این رو نداشتم که زندگیتون بهتون برگردونم . خودم رو پشت پرده ی نا باوری قایم کردم . خودم رو به خاطر دوست داشتن شما ها سرزنش میکنم . هیچ کاری از دستم ساخته نبود .

به خودم جرات ندادم که ناراحت باشم . دوست ندارم دوست داشته هام رو از دست بدم . ترس من رو احاطه کرده و من خودم رو در قالب یک بیمار یک بی عرضه دیدم . هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که لحظه هایی هست که ترسیدنم طبیعیه ، ناراحتیم طبیعیه ، اشک ریختنم طبیعیه ، بترسم ناراحت باشم اشک بریزم . خودم رو در همه ی این لحظه ها یاری کنم به جای سرزنش .

من نگرانم . من ترس دارم . من حول و ولا دارم . از انجام کارهام . میخوام به خودم بگم نگرانی تو طبیعیه و حق داری نگران باشی . من با تو ام . تو هر لحظه و هر موقعیتی . یاد بگیر نگرانیت رو چطوری مدیریت و کنترل کنی . مثل ناراحتی تو وقتی شیا دوست داشتنیت گم شد و از نظر دیگران کم ارزش بود برای پیگیری . گفتی که ناراحتی گمش کردی . پیگیری کردی اما پیدا نشد . حالا با گذشت یک روز کم کم داری به این می رسی که می تونی تحمل کنی پیدا نشدنش رو . کم کم فقدان و ناراحتیت که به وسعت دلته به لکه تبدیل میشه و رفته رفته به یک نقطه ریز ریز و ریز تر که دیگه دیده نمیشه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد