9. ورزش بی ورزش!

اولین بار بود پام رو تو کلاس ورزشی می گذاشتم . تا قبلش جرات نمیکردم تنهایی برم دنبال ثبت نام و ... . چند جلسه اول حس خوبی داشتم . موزیک بود و ورجه وورجه و شلنگ تخته انداختن .  مدتی گذشت انگار توقع من بالا تر رفت . محیطش رو دوست نداشتم . احساس میکنم نقطه مرکزی سیبل کلاس ورزش می تونه مربی ش باشه ! که تمام نا خوش آیندی هات ازکلاس رو برات کم رنگ کنه . می تونه بهت انگیزه بده و با روحیه و بشاش باشه . ولی وقتی کسی که شوق داره رو به جای ور دستش قرار دادن می فرسته اون انتهای کلاس تا تمرکزش بهم نریزه ، تمرین درست نمیده و راهنمایی نمیکنه و انگار واسه خودش ورزش میکنه و یک بند بهت میگه تکون بخور وول بخور چشم منو دور دیدی ثابتی و ... حس خوبی نمیده . دلت می خواد عوضش کنی . دیگه اونجا نری .. حس تنوع طلبیت هم بهت میگه شاخه دیگه ای رو از ورجه وورجه امتحان کنی . من ورزش سخت و سنگین و نفس گیر رو دوست ندارم برام حکم شکنجه رو داره . ولی آمان از ورجه وورجه و آهنگ و اصوات آزاد شده و خنده و لب های کشیده ، آرامش و حرکت های لذت بخش آهسته و تن آرامی ، انگار روحت رو تازه میکنه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد