6.

من آدم خلاقی هستم . اینو لکه های روی دیوار حمام تو ذهنم انداخت که تداعی کننده تصویر یک زن بود . اگر یک ماژیک یا یک چیز کشیدنی بود که روی دیوار جواب بده قطعا می کشیدم و کاملش میکردم . یادم میاد دستشویی قدیمی مون ، یک آدمک بود که لب کاسه نشسته بود و مشغول بود ، در جواب اینکه من از نقش و نگار کاشی همچین چیزی رو تصویر ذهنی می دیدم ، زشته عیبه بده و ... شنیدم . رو کف دستشویی اداره هم اسم خودم رو روی خط و خطوط سرامیک کف دیدم . یا نه وقتی چراغ دستشویی خونمون روشنه و آب کف سرامیک میریزم لامپ یک بار مصرفش به شکل یک آیکون چشمک زن خندون در میاد!

خلاقیت من به کف و دیوار و سقف  دستشویی و حمام ختم نمیشه .  زنگ نقاشی بود با لذت بسیار روی یک برگه آ 4 چهار راه کشیدم پت و پهن! مداد رنگی شونصد رنگه نداشتم کف خیابون آبی کردم ، خط آبر ماشین های رنگی و یک چراغ راهنمایی نقاشیم تموم شد ، در حالی که بچه های دیگه داشتن خونه و دود کش و آپارتمان و آنتن می کشیدن و ماهی و حوض و سفره ! یهو در باز شد انگار گوریل انگوری وارد کلاس شده باشه یک معلم نقاشی بی عصاب که انگار از اینکه با بیل زدن تو سر باباش ناراحته و مسببش هم نقاشی منه اومد داخل ، با ابروهای تو چشمش رفته زد رو چهارراه من و گفت اینو کی کشیده ؟ شایدم گفت این نقاشی مسخره رو کی کشیده ! اینم شد نقاشی این چیه کشیدی ؟ وقت هست یکی دیگه بکش! گند زد به حال خوشم . یادم نمیاد مثل بچه های دیگه از اون خونه های شیربونی کشیدم یا نخل توی یک جزیره دو سانت در دو میل وسط یک دریای آبی پر درخت تکراری!

یک تابستون هم که مرحمت کردن ول خرجی کردن که من گل سازی با فوم رو یاد بگیرم که بازارش کلی داغ بود ، با نگاه کردن به گلهاش یکی مثل همون رو درست کردم گذاشتم کنج خونه جوری که دختره میخواست پول آموزش رو بگیره از من! که بعدش در ادامه همون انگیزه دادن ها هر چی گل ساخته بودم یا هدیه دادن  یا اینکه با عبارات این چیه درست کردی رونه سطل آشغالش کردن که من یک وقت از درس و مشق و آینده سازیم عقب نیفتم!

الهه وحی نازل شده بود که من فقط باید صبح تا شب کتاب های مزخرف مدرسه رو بگیرم دستم و زوری حفظ کنم ، مجله روزنامه جدول کتاب های دیگه رمان و داستان ممنوع بود ، یک بار سر امتحان فیزیک لج کردم آخه کتاب فرعی رو ازم گرفتن تا زورم کنن تا خرخره مخم رو از فیزیک پر کنم! منم نکردم و فکر کنم تجدید شدم! حالا که فکرش میکنم از هر چی کتاب خوندنه متنفرم یا بهتر بگم بی میلم! دو صفحه می خونم و پرتش میکنم اینور و اونور ! اما از خلاقیت خوشم میاد ، از ساخت خیلی چیزا خوشم میاد ، از تبدیل غذا ها به همدیگه ، از درست کردن غذای خوشمزه از ته مانده ی غذای قبلی ، از وسایل که میشه ازشون چیزایی ساخت ، از اینکه عینن یک نقاشی رو نمیکشم و بهش یک چیز و کم و زیاد میکنم . به راه حل هایی که به ذهنم میزنه و ارائه میدم .

هیچ وقت دوست نداشتن من برم کلاس نقاشی یا نوازندگی یا ....نون توش نبود . خرج نکردن .

تو حمام بود . با دیدن یک چهره از یک زن با لک های مدل کاشی یادم اومد منم خلاقیت دارم . خلاقیتی که مدت زیادی تو کما بود .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد